آداب" عدالتخواهی" و توضیح المسائلِ "مبارزه"(2)
در جمع فعالان دانشجویی عدالتخواه
بسم الله الرحمن الرحیم
پس سیستم یا دنبال حق و عدل هست یا نیست، اگر هست باید با تمام قوا به آن کمک کرد. اگر نیست باید با تمام قدرت با آن مبارزه کرد و اگر هست و با تمام قدرت آن را حمایت میکنی در عین حال باید امر به معروف و نهی از منکر و انتقاد هم باشد. در مسئلهی عدالتخواهی همهی پیوندهای غیر خدایی بریده میشود. یعنی باید محکم و قاطع باشد. مراتب امر به معروف و نهی از منکر رعایت بشود اما اگر واقعاً یک جایی روشن شد که اینجا تزاحم است و حق اهم و مهم نیست و هیچ مصلحتی برای نظام ندارد و یک فساد بَیِن است و توجیه میشود، نه. امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند که باید محکم ایستاد و یک روایتی هم داریم که در روایت میگویند «خداوند تضمین میکند کسانی که برای اصلاح با رعایت شرایط امر به معروف و نهی از منکر و انتقاد کنند هم جان و هم مال آنها را تضمین میکند.» فکر نکنی اگر این حرف را بزنی از نان خوردن میافتی. خداوند نمیگذارد تو گرسنه بمانی و مسیر زندگی تو را از یک جای دیگری و به شکل دیگری تأمین میکند. فرمود «اگر تو آبروی خود را در اینجا فدا کنی بیآبرو نمیشوی. خدا به تو آبروی بیشتری خواهد داد. به روشی که حتی تو تصور آن را هم نمیکنی.» خدا بیشتر به تو آبرو میدهد. تو آبرو و جان و مال خود را در شرایطی که لازم شد برای خدا و برای دین بده و ریسک کن و به میدان بیاور که خداوند در همین دنیا جبران میکند و اجازه نمیدهد تو گرسنه بمانی، اجازه نمیدهد بیآبرو بشوی. این هم در روایت است. و بعد نگاه مادی صرف به عدالت نکردن است. عدالت اقتصادی و معاش مردم بسیار مهم است اما اینکه فقط به عدالت به مفهوم جرینگی نگاه کنیم درست نیست. عدالت چه هست؟ یک نان سنگک و یک سیخ کباب برای همه باشد. این تعریف یک سیخ کباب و نان از عدالت برای همه تحقیر مسئلهی عدالت است. یعنی نباید به عدالت نگاه ماتریالیستی داشت. عدالت اقتصادی بسیار مهم است اما عدالت فقط معاش نیست، نان و کباب نیست. «نان، مسکن، آزادی» این شعار کمونیستها در اول انقلاب بود. تازه نان، مسکن، آزادی که بیاید ما یک حیوان تمام عیار میشویم. تازه حیوان هستیم. سقف انسان که نان و مسکن و آزادی نیست. نان و مسکن و آزادی کف یک انسان است. «نان، مسکن، آزادی کرامت انسان است» این کدام کرامت است؟ از این بالاتر نمیتوان به انسان توهینی کرد که سقف شعار عدالتخواهی «نان، مسکن، آزادی برای همه» باشد. تازه در این صورت مثل یک حیوان میشوی که طویله دارد، علوفه هم دارد و آزاد هم هست و هر وقت که بخواهد جفتک میزند. تازه یک حیوان میشوی. انسانیت بالاترین حق است. بالاتر از حق مسکن حق انسان بودن است، حق عبودیت است. بالاتر از حق آزادی حقِ عبودیت است. به مسئلهی عدالت باید یک نگاه فرا مادی داشت. البته فرا مادی به معنای غیر مادی نیست. نگاه مادی هم داریم ولی باید نگاه فرا مادی هم داشته باشیم. و الا اگر بگویی یک عدالت هوری قلیایی را تعریف بکن که به نان و مسکن کاری نداشته باشد هم درست نیست و ما این را هم نمیگوییم. ولی نان و مسکن کف عدالت است و سقف عدالت نیست. این را بدانید که حتی اگر ماتریالیستی هم نگاه کنید گاهی به ضرر بشر است. گاهی این داشتنها بیشتر بشر را ساقط میکند و اگر توحید نباشد بشر را بالا نمیآورد. یک روایتی که برای من خیلی جالب است و دیروز از یکی از دوستان شنیدم. در مورد این است که صرفاً تفسیر سودمحورانه از عدالت نکنیم و به عدالت و زندگی توأماً نگاه معنوی و مادی داشته باشیم را میگوید و خیلی جالب است. در روایت داریم که پیامبر(ص) با بعضی از اصاحب خود به بیرون از مدینه آمدند و در خارج از مدینه با یک گلهی شتری روبرو شدند. آنها خسته و گشنه بودند. پیامبر(ص) به یکی از اصحاب فرمودند که یکی برود و یک مقدار شیر از صاحب گله بگیرد و بیاورد که همه بخورند. این رفت و صاحب گله گفت شیر ندارم. یک شیری صبح داشتم که مصرف شده و این شیری هم که موجود است برای شب خودمان است و خلاصه شیر را نداد. آمدند و این موضوع را به پیامبر(ص) گفتند. پیامبر(ص) گفت «اللهمَ اَرزُقهُ کثرة المال و الولد» خدایا به او پول و ثروت و بچه بده. همه چیز به او بده. به او دنیا بده. یک مقدار دیگر از راه را رفتند و یک گلهی دیگر دیدند و یکی از اصحاب گفتند یک گلهی دیگر هم در آنجا هست. پیامبر(ص) گفتند برو ببین شیر دارند یا نه. تا پیش او رفت صاحب گله گفت بله. هر چیزی که بخواهید ما در خدمت شما هستیم. اگر باز هم میخواهید بدهم. اگر کم است به من بفرمایید که هر چه بخواهید در خدمت شما هستیم و با تمام امکانات آمد و به اینها سرویس داد. پیامبر(ص) در مورد او فرمودند «اللهم ارزقهُ العفاف و الکفاف» خدایا در همان حدی که عفت او حفظ شود و او را کفایت کند به او بده. حالا ظاهراً بر عکس است. باید این دعا را در آنجا میکردند و آن دعا را اینجا میکردند. معلوم شد که دعای اولی نفرین بوده و دعا نبوده است. معلوم شد که اولی دعا نبود. خدا از زمین و آسمان بر سر او ثروت بریزان. این در منطق اسلامی دعا نیست. ثروت خواستن در حد کفاف دعاست. در حد یک زندگی شرافتمندانه که تو یک زندگی داشته باشی و محتاج نباشی. اینکه آدم بخواهد یک خانهای برای زن و بچهاش بخرد، وقتی بچهی او مریض میشود به دکتر ببرد، یک غذایی بخورد، یک لباسی در حد متعارف جامعه بپوشاند، خب اینها غنا نیست و در حد همان کفاف است. میدانید که بعضیها میگویند «اسلام طرفدار گدابازی است و عدالت اسلامی گدابازی است و در حد بخور و نمیز است.» نه، این نیست. در روایت داریم که باید در حدی باشد که خانه داشته باشد. سایهی بالای سر برای خانوادهی خود داشته باشد، وسیلهی نقلیه و مرکب داشته باشد، بتواند یک روز در میان استحمام کند. «یوم و یومالله»، بتواند هر روز به خودش عطر بزند. اینها عین روایت است که من میگویم. بعد میگوید اگر هر روز نمیتواند یک روز در میان و اگر باز نمیتواند جمعهها، یعنی هفتهای یک بار را باید بتواند. باید در حدی باشد که نشود که 40 روز بگذرد و نتواند یک وعده گوشت بخورد. در روایت میگویند «اگر 40 روز گذشت و کسی نتوانست گوشت بخورد باید در گوش او اذان بگویید.» میگوید «حکومت باید به او وام بدهد تا این بتواند گوشت بخرد و به خانهی خود ببرد.» باید در حدی باشد که در سطح عرف جامعهی خود و زمان خود لباس بپوشد و نه اینکه لباسی بپوشد که در حد عرف جامعهی دیگر و زمان دیگری باشد که وقتی با آن لباس بیرون بیاید تحقیر نشود. اشرافی هم نباشد ولی تحقیر هم نشود و در حد عرف آن جامعه باشد. در حدی که اگر مریض شد و یا مریض داشت بتواند بهداشت خانوادهی خود را تأمین کند و بالاتر از این در حدی باشد که بتواند به حج برود. این خیلی جالب است. یکی آمد و به امام گفت که «من به کسی صدقه میدهم که فقیر است. باید تا چه حدی بدهم؟» در روایت داریم که امام فرمود «تا حدی که بتواند به حج برود.» حالا ما با یک کسی کمک میکنیم و میگوییم خیلی خوب، امشب سیر شد و از گرسنگی نمیمیرد، پس دیگر بس است. نه، میگوید تا حدی بده که بتواند حتی به حج برود. در یک روایت دیگر میگویند باید تا حدی داشته باشد که بتواند هر هفته خانوادهی خود را به تفریح ببرد. ما روایات در باب حق تفریح و حق لذت داریم. امام(ع) زندگی خود را تقسیم بکنید و یک بخشی از آن را برای کار و تأمین زندگی خود بگذارید و یک بخشی برای عبادت برای رشد علمی و فکر و عقلی و معنوی بگذارید و بعد میفرمایند در یک بخشی از زندگی هم باید برای لذت و تفریح مشروع وقت بگذارید. حالا یک مسافرت یا دور همی باشد. همهی اینها ینی استحمام و عطر و خانه و امکانات و بهداشت و مرکب در حد زندگی اسلامی است و اینها را برای همه میخواهد. این یک زندگی شرافتمندانه میشود. بسته به زمان و مکان هم متفاوت است. مثلاً یک زندگی عرفی در روستاهای فلان منطقه با زندگی عرفی در تهران یکی نیست. ممکن است شما یک کاری را در تهران میکنید و اگر بخواهید همین کار را در یک روستای مرزی بکنی، فوق سرمایهداری و فساد باشد. اما در تهران اینطور نیست. ممکن است یک کاری را در آنجا بکنی که در حد عرف باشد و کسی به تو چیزی نگوید ولی اگر همان کار را در تهران انجام بدهی تحقیر میشوی. اسلام اجازه نمیدهد تو تحقیر بشوی. باید کرامت و شرافت و آبرو و منزلت اجتماعی تو حفظ بشود. پس اسلام طرفدار سطح زندگی گدایی نیست. طرفدار یک زندگی شرافتمندانه و باآبرو و با کرامت است. البته در مورد مسئولین رده بالای حکومت و علمای دین حساسیت اضافی دارد و میگوید اینها باید از سطح متوسط مردم پایینتر باشند. مثلاً کسانی که مردم آنها را به عنوان عالم دین میشناسند و مسئولین رده بالای حکومت باید اینطور باشند. این در روایات ما تأکید شده است. حالا اگر من نمیگفتم کدامیک از اینها دعا و کدامیک از اینها نفرین است، ممکن بود شما متوجه نشوید. چنانچه خود من هم اول نفهمیدم. اول که این روایت را خواندم متوجه نشدم. بعد معلوم شد که «اللهم ارزقه کثرة المال و الولد» یعنی چه. «کثرة المال» یعنی ثروت بیش از حد نیاز و کفاف و فرهنگ سرمایهداری و «کثرة الولد» هم یعنی شهوت و زنبارگی و شهوتبارگی و هم زیادی اولاد است. ما در روایات کنترل جمعیت را هم داریم ولی در مقابل آن این روایت هم هست. باید اینها را کنار هم گذاشت. چون گفتند کسی گفته که «کنترل جمعیت شرک است. برای اینکه خدا میخواهد به دنیا بیاید و شما جلوی آن را میگیری.» تو از کجا میدانی که خدا میخواهد چه کسی به دنیا بیاید. «اللهم ارزقهُ کثرة المال و الولد» خدایا به این آدمی که اینقدر خسیس است و حاضر نشد کمترین کمکی بکند بچه و ثروت بده. ظاهر این، دعا بود اما در باطن نفرین بود. اما پیامبر(ص) وقتی خواستند حقیقتاً کسی را دعا کنند فرمودند «اللهم الرزقه العفاف و الکفاف» خدایا از نظر جنسی به او عفت و عفاف بده و از نظر اقتصادی هم به او کفاف بده. در حدی که یک زندگی شرافتمندانه داشته باشد کافی است. در همین حد به او بده و بیشتر هم لازم نیست. البته اگر بیشتر داد به آنهایی که ندارند رد کند و پیامبر(ص) فرمود «ما قل و کفا» میخواهم بگویم عدالتخواهی و حتی عدالت اقتصادی که فوقالعاده مهم است باید با توجه به این مبانی اعتقادی باشد. فرمودند «ما قل و کفا» چیزی که کم و کافی باشد. «خیر خِما کَثُرَ و اَلهی» خیلی بهتر است تا اینکه یک عالمه ثروت و امکانات داشته باشی که تو را سرگرم بکند. تو را از حقیقت اصلی که برای آن به دنبا آمدیم غافل میکند. پول زیاد و امکانات زیاد گاهی سر آدم را به وسیله گرم میکند در حالی که او برای یک هدفی به دنیا آمده است. یک مرتبه هدف به وسیله تبدیل میشود و وسیله تبدیل به هدف میشود. «الهم التکاثر» زیادهطلبی شما را بازی داد و گرفتار شدید. از یاد بردی که برای چه به عالم آمدی. وسیله، هدف شد و هدف، وسیله شد. پس نباید به مسئله نگاه مادی کرد. یکی هم راجع به مسئلهی عقلانیت و شعور دینی است که راه آن آشنایی با قرآن و روایات و تاریخ و تفکر و آثار متفکران تأیید شدهی اسلامی و نه هر کسی که به نام اسلام حرف زده، است. یک سری روایات محدودی هست که از طرف حضرت حجت(عج) نقل شده است. یکی دو مورد از آنها را برای شما بخوانم که حساسیت حضرت را در مورد مسئلهی شعور دینی و عقلانیت بدانید. این خیلی مهم است. حضرت حجت بزرگترین رهبر همهی عدالتخواهان در طول تاریخ بشر است که همهی انبیا منتظر او هستند. ایشان یک جایی گلایه کردهاند. حالا از چه کسانی گلایه کردهاند؟ فرمودهاند «قَد آذانا جُهَلاءُ الشیعه و حُمَقاءُهُم...» این روایت خیلی قشنگی است. فرمودند میدانید چه کسانی ما را اذیت و آزار میکنند؟ احمقهای شیعه. «جُهَلاء» آدمهای جاهل و احمق و اهل افراط و تفریط هستند که معیارهای دین و عدالت را در دست ندارند. «وَ مَن دینُهُ جَناحُ البَعوضَةِ اَرجَحُ مِنه» و کسانی که دین آنها از یک بال پشه توخالیتر و سبکتر و بیوزنتر است. یک دین بیوزن و توخالی دارند. یک بال پشه از دین آنها وزینتر است. دین آنها باد هوا است. همینطور یک روایتی از حضرت حجت(عج) راجع به افراط و تفریط نقل شده که خیلی قشنگ است. فرمودند «لا تَمیلوا عَنِ الیَمینِ و تَعدِلوا اِلَی الیَسار، وَاجعَلوا قَصدَکُم اِلَینا بِالمَوَدَةِ علی السُنَهِ الواضِحَه» فرمودند سنت واضح الهی را بشناسید. اگر قصد شما ما هستیم و در خط ما و در خط عدالت جهان هستید با مودت و عشقورزی و ایمان خالص نسبت به سنت واضح الهی و معیارهای دینی عمل کنید. «لا تمیلوا عن الیمین و تعدلوا الی الیسار» به چپ و راست نزنید. البته چپ و راستی که در روایت است ما چپ و راست امروز ما یکی نیست. اعم است ولی شامل این میشود. این چپ و راستهایی که هست از زمان پارلمان فرانسه باب شد. اینهایی که طرفدار حقوق عوام بودند و نمایندهی توده بودند در سمت چپ پارلمان مینشستند و اینهایی که طرف اشراف بودند روی صندلیهای سمت راست پارلمان مینشستند. از آنجا چپ و راست رسم شد و منظور سمت چپ و راست پارلمان فرانسه بود. بعد این همه جا باب شد و چون آنها چپ و راست میگفتند اینها هم چپ و راست گفتند. حالا بعضیها هم در ایران چون از روبرو میآیند به آنطرف چپ و به اینطرف راست میگویند. چپهای ایران شعارهای راستها را میدهند و راستهای ایران شعار چپها را میدهند. معلوم نیست که چه کسی چپ و چه کسی راست است و اصلاً مبنا چه هست. مبنای ما چپ و راست ما چپ و راست فرانسه و انقلاب فرانسه نیست. مبنای ما چپ و راست و بالا و پایین و شمال و جنوب انقلاب مارکسیستی روسیه هم نیست که هر دو انقلاب هم به زبالهدان تاریخ رفتند. محصول انقلاب فرانسه «ناپلئون» شد و محصول انقلاب روسیه هم «استالین» شد. آن چپ و راستی که در روایت آمده به لحاظ مفهومی شامل این چپ و راست میشود ولی نه از لحاظ مصداقی چون این یک معنای جدیدی است. فرمودند به چپ و راست نزنید. مسیر سنت الهی را درست بشناسید، معیارها را بشناسید و در آن مسیر حرکت کنید. این روایت از حضرت حجت(عج) نقل شده است. «اجعلوا قَصدَکُم اِلَینا بالمودةَ الی سنة الواضِحَه» سنت درست را بشناسید و با آگاهی و معرفت و عقلانیت اسلامی در کنار معنویت و اخلاق به عدالتخواهی برسید. این هم تعبیر حضرت است که فرمودند «لَیسَ بَینَ اللهَ عز وجل و بَینَ اَحَدٍ قَرابَه» این روایت از حضرت مهدی(عج) نقل شده است. فرمودند «خداوند قوم و خویس هیچ کس نیست.» خداوند قوم و خویش هیچ ملت و هیچ طبقه و هیچ جناح و هیچ کس نیست. «لَیسَ» یعنی نیست. «بین الله عز وجل» بین خداوند، «و بین احد» و بین هیچ کس، «قرابةٌ» نزدیکی، «وَ مَن اَنکَرَنی فَلَیسَ مِنی و سَبیلِهُ سبیلَ ابنِ نوح» کسانی که من را قبول نداشته باشند ولو پسر نوح باشد از مسیر خارج است. ما بچهی چه کسی هستیم، قوم و خویش چه کسی هستیم، در خط چه کسی بودهایم، فایدهای ندارد. «من آنم که رستم جوانمرد بود» این چیزها فایدهای ندارد. حالا یک روایت عجیبی از پیامبر(ص) دیدم که حتی خطاب به حضرت فاطمه(س) فرموده بودند. دیگر ما از حضرت فاطمه(س) بالاتر که نداریم. پیامبر(ص) خطاب به حضرت فاطمه(س) فرمودند «یک وقتی نگویی که دختر من هستی و من پدر تو هستم. در قیامت هر کسی خودش است. مراقب خودت و مراقب اعمالت باش.» این را به فاطمه(س) گفته است. حالا البته بحث شفاعت یک بحث دیگری است که با این موضوع منافاتی ندارد. حالا نمیخواهم وارد آن بحث بشوم. چند روایت دیگر هم در باب آدابدانی و آداب عدالتخواهی برای شما میخوانم. باید از یک طرف اینقدر محکم باشیم که اگر در یک جایی عدل و ظلم معنی شد تعارف نکنیم و باید محکم پای حرف خود بایستید. مثلاً این تعبیر راجع به حضرت امیر آمده است که «انَهُ خَشِنٌ فی ذاتِ الله» علی خشن بود. اینجا خشن به معنای قاطع است. علی جایی که معیارهای الهی بود برای خدا محکم بود و با کسی تعارف نداشت. همان علی که در برابر مردم و در برابر یک بچه یتیم زانو میزند. اگر میخواهید عجز علی را ببینید باید در دو جا جستجو کنید. علی در همه جا قدرت مطلق است. «اگر من یک طرف بایستم و کل عرب یک طرف باشند به خدا سوگند نمیترسم.» این خیلی حرف مهمی است و شعار و رجزخوانی نیست. «اگر همهی عرب و همهی بشریت در یک طرف بایستند و من یک طرف بایستم اگر وظیفه باشد به خدا سوگند که نمیترسم.» و واقعاً ایشان همینطور بودهاند. میدانید که حضرت امیر فقط زره جلو داشته و میفرمودند هرگز هیچ دشمنی پشت من را نمیبیند. ضعف علی(ع) را دو جا ببینید. یکی از این دو جا شب و روز در برابر خدا و در سجده و رکوع است که دیگر از این آدم ضعیفتر و عاجزتر در دنیا نیست و یکی هم جایی که یتیم یا مظلومی را میدید از پای در میآمد. اگر میدید یک کودک یتیمی گریه میکند یا اشک میریزد به خود میلرزید و از پای در میآمد. پس یکی وقتی انسان مظلومی را میدید و یکی وقتی در آستانهی خدا میایستاد. در این دو حالت علی میشکست و خرد میشد. حضرت امیر میفرمایند «ما در مسیر حق با کسی تعارف نداریم.» فرمودند میدانید اسلام چطور پیروز شد؟ ما برای خدا و برای دین با نزدیکترین کسان خود در میافتادیم. ملاحظه نمیکردیم که این باند من است، قوم و خویش من است، مرید من است، آدم من است، را نمیکردیم. عبارت در نهجالبلاغه این است که میفرمایند «ما در زمان پیامبر(ص) همهی رابطهها را بریدیم و فقط یک رابطه را تقویت کردیم و آن رابطهی با خدا و رسول او بود.» از رفاقت، قوم و خویش، قبیله، ایل گذشتیم و حتی با پدران و برادران خود برای حق در افتادیم. تعبیر ایشان این است که میفرمایند «لَقَد کُنا مَعَ رسولِ الله...» ما در رکاب پیامبر(ص) بودیم. «نَقتُلُ آباءَنا و أبناءَنا و اِخواننا و اَعمامَنا...» با پدران و فرزاندن و عموها و برادران خود میجنگیدیم. برای اینکه ما هیچ تعصحبی جز به حق و عدالت نداشتیم. نژادپرستی، خونپرستی، خاکپرستی، قوم و خویشپرستی و از این دست نبوده و فقط حقپرستی بوده است. «وَ ما یَزیدُنا ذلکَ الا ایماناً و تَسلیما...» هر چه در این مسیر پیش رفتیم تمام تعصبها را کشتیم به جز تعصب حقیقت و عدالت و هر چه پیش رفتیم ایمان ما بیشتر شد. ما هیچ وقت شک نمیکردیم چون حق روشن بود و در حقی که روشن است شک نکردیم و بهای آن را میپرداختیم. حتی عواطف شخصی را زیر پا میگذاشتیم. «وَ ما یَزیدُنا ذلکَ الا ایماناً و تَسلیما...» هر چه در این مسیر جلوتر رفتیم هزینهی بیشتری پرداختیم و ایمان ما بیشتر شد و تسلیم ما هم در برابر حق بیشتر شد. «وَ مُصیاً عَلی اللَقَمِ وَ صَبراً علی مَضَضِ الاَلَمِ...» هر چه جلوتر رفتیم صبر و مقاومت ما در برابر مشکلات و ناراحتیها و مصیبتها بیشتر شد و کمتر نشد. «وَ جِداً فی جَهادِ العَدو...» جدیت ما در نبرد با دشمن و جهاد بیشتر شد. ما سال به سال مجاهدتر شدیم. هر چه رفقای بیشتری از ما شهید و جانباز میشدند فداکاری ما بیشتر و تردید ما کمتر میشد. این تعبیر «تزول جبال ولا تزول» یعنی کوهها بلرزند و تو نلرز. کوهها از پای در میآیند اما تو به عنوان یک انسان مؤمن محکم باش. یعنی حتی اگر کوهها متلاشی میشوند تو سرپا بایست. ایمان این است. «عَضِ عَلی ناجذِک، اَعِر الله جُمجُمتک...» در مبارزه با دشمن دندانهای خود را بفشار. «اَعِر الله جُمجُمُتَک...» جمجمه و مغز خود را به خداوند بسپار و اجازه نده غیر از خدا هیچ فکری وارد ذهن تو بشود. «تِد فی الارضَ قَدَمَک...» پاهای خود را روی زمین محکم بکوب و محکم نگه دار. «اِرمِ ببصرکَ اَقصی القوم...» اهداف کوتاه انتخاب نکن. اهداف جهانی را انتخاب کن. حضرت میفرمایند «انتهای سپاه دشمن را نگاه کن.» یعنی بگو من باید تا آنجا جلو بروم. نگو میخواهم اینجا بمانم و بگو من باید تا انتها بروم. فرمود «ارم ببصرک اقصی القوم...» هدف آنجا هست. «وَ غَضَ بَصَرک...» چشم خود را نسبت به ترس و شک ببند. «واعلم اَن النَصر من عِند الله سُبحانه» بدان که پیروزی از طرف خداست. تو با خدا معامله بکن، برای خدا عمل کن، هدف و روش تو الهی باشد، جلو برو که خداوند کمک میکند و خداوند تو را رها نمیکند و تنها نخواهد گذاشت. اسیر جنگ روانی دشمن هم نشوید. بعداً خواهید دید که وقتی مثلاً 20 سال میگذرد چه تهدیدها و وسوسهها و چه تردیدهایی به وجود میآید. اینقدر سخت است که انسان بر سر یک حرفها و اصولی بماند. هم به لحاظ نظری سخت است و هم به لحاظ عملی سخت است. بعد با یک رجزخوانی و یک جنگ روانی از پا در میآیی. چنانچه در خیلی از جنگهای زمان حضرت امیر خیلیها میتوانستند به لحاظ بدنی بجنگند ولی به لحاظ اعتقادی کم میآوردند و شک میکردند و جنگ روانی روی آنها اثر میگذاشت. حضرت امیر جنگ روانی نداشت و حقیقتاً با دشمن صحبت میکرد. حضرت امیر در روایت دارد که اول هر جنگی با دشمن صحبت میکرد و شفافسازی میکرد که «ما برای چه آمدهایم و شما چرا آمدهاید. ما چه کردیم و شما چه کردید. ما چه میگوییم و شما چه میگویید. اینها را بدانید و با چشم باز بجنگید. ما هم جنگ را شروع نمیکنیم.» در رجزی که حضرت علی(ع) با دشمن خواندند عبارت خیلی قشنگی دارند. وقتی گفت که «ما برای چه میجنگیم و شما برای چه میجنگید» به دشمن رو کرد و گفت «شما فردا در همین جا در خاک و خون تپیده و لابلای کثافات خود افتاده خواهید بود.» خطاب به سربازان دشمن فرمود «جنازههای شما زیر آفتاب باد میکند بی آنکه برهان و حجت الهی داشته باشید.» که همین حرفها روی آنها اثر میگذاشت و گاهی میدان را خالی میکردند. این استحکام را دیدید؟ اینها را خواندم برای اینکه روشن بشود جایی که حق روشن است باید محکم ایستاد. با هر کسی که لازم شد در بیفتی و از هیچ چیزی هم نترسی و تا آخر هم بروی اما در عین حال این قاطعیت و ایمان و یقین و صلابت به معنای افراطیگری نیست. یک جانبه نگاه کردن به مسائل نیست. خشونت نابجا نیست. میتوان این قاطعیت را در کنار اعتدال و عقلانیت و رعایت اخلاق داشت. حضرت امیر فرمودند «وَلیَکُن اَحَبَ الاُمورِ اِلَیک اَوسَطُها فی الحَق، وَ اَعَمُها فی العَدل...» میخواهم روش عدالتخواهی را عرض بکنم. فرمودند روش درست میانهروی و اعتدال در مسیر حق است. «و اعمها فی العدل» ممکن است اگر بخواهی در یک جایی یک حق یا عدلی تأمین بشود با یک حق دیگری تزاحم داشته باشد. اینجا باید ببینی کدام حق مهمتر است و کدام حق وسیعتر است. کدام به حقوق افراد بیشتری مربوط است؟ یعنی کدام مهم و کدام اهم و گستردهتر است. از آفات عدالتخواهی در روش این است که انسان روی حقوق خود و دوستان خود حساس باشد و جایی که مربوط به وظیفهی خود و حق دیگری میشود تسامح کند. معمولاً ما تا جایی که حقوق و منافع خودمان مطرح است عدالتخواه هستیم. مردم اینطور هستند. منظور آنها از عدالت این است که حق من را بده. اما اگر یک جایی باید به وظیفهی خود عمل کنیم و حق دیگری را به او بدهیم عدالتخواه نیستیم. اکثر ما اینطور هستیم. امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند «اِعدِل» عدالت بورزید «فی العدوِ و الصدیق» در مورد دوست و دشمن عدالت بورزید. فرمودند «اِتقوا و اعدلوا» تقوا داشته باشید و عدالت بورزید. «فَاِنکُم تَعیبونَ علی قَومِ لا یَعدِلون» شما راجع به کسانی که عدالت را در عمل رعایت نمیکردند نق زدید و انتقاد کردید و فشار آوردید که عدالت میخواهید و بعد که نوبت به خود شما رسید عدالت را در مورد دیگران اجرا نمیکنید. این عین عبارت امام صادق(ع) است. و این روایت از امام کاظم(ع) که خیلی مهم است و خیلی شفاف است. امام کاظم(ع) فرمودند «لا یَعدِلُ اِلا مَن یُحسِنُ العدل» خیلی قشنگ است. عدالت نمیورزد الا کسی که درست عدالت میورزد. یعنی روش عدالت هم مهم است. یک وقتی هست که یک حقی از کسی ضایع شده و میخواهی حق به او برسد. اما میگویی روش آن مهم نیست. امام میفرمایند «گاهی میتوان به روش بد هم عدالت را اجرا کرد» اما در مورد همان حق خاص تو در مورد یک حقوق مهمتری بیعدالتی کردهای. فرمودند «عدالت اسلامی عدالتی است که به روش درست اجرا بشود.» و الا مثل آن ناندزدی میشود که نان میدزدید و به فقرا میداد. فرمودند «عدالت نیست الا آن عدالتی که درست اجرا بشود.» یعنی ملاحظات اخلاقی، ملاحظات شرعی، ملاحظات عقلی، ملاحظات معنوی همه با هم باشد. و لذا این روایت را هم از امام علی(ع) فرمودند «رُب عادلِ جاعر» بسا عادل ستمگر. این یعنی چه؟ یعنی هدف او عدالت است و میخواهد یک حقی را به حقدار برساند و عدالت را به جا بیاورد اما به روش غیر عادلانه و جاعرانه عمل میکند. میخواهی یک حقی را به یک حقدار برسانی و آبروی ده نفری که واقعاً کاری نکردهاند را میبری و آنها را بیآبرو میکنی. میخواهی یک حقی به حقدار برسد اما با دروغ گفتن و فریب دادن و ارعاب کردن و خیانت کردن این کار را میکنی. میخواهی یک حقی را به حقدار برسانی و یک حقدار دیگری را از حق خود محروم میکنی. «ربَ عادلِ جاعر» یک روایتی هم در مورد اصحاب مهدی(ع) هست که انشاالله شما هم جزو آنها هستید. سلام من را هم به آقا برسانید. راجع به اصحاب مهدی فرمودند «هُمُ النُجَبا» اصحاب مهدی(ع) نجیبها هستند. نجابت اخلاقی را میگوید. اینها سربازان خط مقدم عدالت هستند ولی نجیب هستند و اینکه حضرت برای رفع کینهها میآید. عدالتخواهی را با کینهها مخلوط نکنید. اصلاً هدف عدالتخواهی رفع کینهها است. لذا در روایت داریم که امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند «لَو قَد قامَ قائِمُنا، استَقبَل و ذَهَبَتِ الشَحناءُ مِن قُلوبِ العِباد» کینه از دل همهی بشریت بیرون میرود. ایشان میآید برای اینکه کینهها را بیرون ببرد و هیچ کس به کس دیگر کینه نداشته باشد و صلح جهانی برقرار بشود. بنابراین یکی از اهداف بزرگ حضرت حجت(عج) در باب عدالتخواهی با این که یک نبرد جهانی است اما هدف صلح جهانی است. کینه علیه ستمگر است اما میخواهد کینهی بشر علیه بشر را حل بکند. آخرین روایت هم در باب عقلانیت و تربیت است که باز حضرت امیر(ع) فرمودند گویی من میبینم که وقتی ایشان بیاید مهمترین کاری که برای بسط عدالت در جهان میکنند تعلیم بشریت و آشنا کردن بشریت با مفاهیم توحیدی و قرآنی است. تعبیر ایشان این است که «کَاَنی اَنظُرُ اِلی شیعَتِنا...» گویی من آن روزی را میبینم که پیروان و طرفداران ما «قَد ضَرَبوا الفَساطیط» خیمههای عظیمی را به پا کردهاند برای «یُعلمون الناسَ القرآن.» به بشریت و نسلها مفاهیم قرآنی را آموزش میدهند. این تربیت معرفتی است که اتفاقاً در یک روایت دیگری هم این راجع به ایرانیها است. فرمودند «کَاَنی بِالعَجم» گویی عجمها را میبینم که «فساطیطهم فی المسجد الکوفه» خیمههای خود را در مسجد کوفه به پا کردهاند «و یعلمون فی الناس القرآن» به عربها قرآن یاد میدهند. آن روزی را میبینم که ایرانیها در عراق خیمه به پا کردهاند و قرآن یاد میدهند که مفاهیم اصیل قرآنی چه هست. خب یک صلوات بفرستید. من نمیرسم به همهی اینها جواب بدهم ولی چند مورد را قرعهکشی میکنیم.
فرمودید که چطور میتوانیم اجازه بدهیم و تحمل کنیم در حالی که با چشم خود دیدهایم چقدر از پاکترین انسانها شهید شدهاند. نسل ما که آن شهدا را ندیدهایم و در عین حال به اسلام و انقلاب علاقمند هستیم چگونه این غیرت و تعصب را داشته باشیم؟
لازم نیست انسان یک چیزی را با چشم خود ببیند تا نسبت به آن غیرت داشته باشد. مگر الان شما کربلا و عاشورا را دیدهاید که عاشورای هر سال اشک میریزید. لازم نیست ما با مسائل برخورد و مواجههی حسی داشته باشیم. باید مواجههی معرفتی داشته باشیم. بعد هم من نمیگویم به خاطر آنهایی که کشته شدهاند این کار را بکنید. برای این میگویم که این حق است. البته برای این حق هزینهی سنگینی هم پرداخت شده ولی حتی اگر هزینهای هم پرداخت نمیشد و فرض کنید شهید هم نمیدادیم شما باید از حق تا جایی که حق است دفاع کنید و از جایی که از مسیر حق خارج میشود باید آن را نقد کنید.
با توجه به ضرورت عقلانیت و فهم عمیق لازم نیست چون بحث پیچیده است قبل از مطالبهی عدالت به فعالیتهای مطالعاتی بپردازیم؟
یک مصادیقی از عدالت و حقوق واضح است و هر مسلمانی میداند. به خصوص طلب کبروی. یعنی طرح گفتمان عدالت و مطالبهی عدالت خیلی مهم است و نباید این را دستکم بگیرید. نگذارید این پرچم بخوابد. همهی بچه مسلمانها در تشکلهای مختلف در دانشگاهها که مثل شما عدالتخواه و اسلامی هستند باید کاری کنند که همه این را احساس کنند. باید غیر مسئولین و مسئولین، دوست و دشمن احساس کنند یک مشت بچه مسلمان اهل فکر و دقیق در دانشگاهها هستند که اگر یک وقت ببینند کسانی، گروههایی، جریانی، پدیدهای، از چهارچوب اصول اسلام و انقلاب چه به چپ و چه به راست خارج میشود حساس هستند. حداقل این است که سوال میکنند. ممکن است که بیانیه بدهند. اگر لازم بشود ممکن است تجمع بکنند، شعار بدهند. اینها مهم است و نباید اینها را دست کم بگیرید. اصلاً بعضیها میگویند کارکرد گروههای دانشجویی اساساً گروه فشار است. این را جدی میگویم. در جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی و جامعهشناسی گروه فشار این آمده است. گروه فشار لزوماً معنای بدی ندارد. گروه فشار یعنی یک جریانی که کار آن پمپاژ کردن مطالبه و گفتمان است. یک وقتهایی است که اگر سوال طرح نشود بعضی از مدیران این حال و حوصله را ندارند که بیایند و بخواهند جواب بدهند. با خودشان میگویند همه خواب هستند پس تو کار خودت را بکن و برو. ولی اگر مسئولین قضایی، مسئولینی که در مجلس هستند، مسئولین دولت، مسئولین مختلف دیگر یا اصلاً مسئولینی که خارج از سیستم هستند و کسانی که منشأ یک آثار فرهنگی در جامعه هستند بدانند افراد مطالبهگری هستند اینطور عمل نمیکنند. مثلاً فرض کنید مطالبه از کارگردانان و مثلاً از نخبگان سینما و هنر، مطالبه از نخبگان تعلیم و تربیت، مطالبه از سیستم و هم خارج از سیستم، مطالبه از بازار و ثروتمندان، مطالبه از اصناف مختلف، خود این زنده نگه داشتن روح مطالبهگری و طرح سوال خیلی باارزش است. اولاً که خود این یک مصداق بسیار مهم از امر به معروف و نهی از منکر است. ثانیاً قطعاً اثر دارد. همه میگویند مواظب باشیم که اگر این کار را بکنیم یک عده بچه مسلمانهایی هستند که به نظام معتقد هستند ولی در عین حال با انگیزهی اسلامی میخواهند نظام منحط نشود و آسیبپذیر نشود و از مسیر اصلی خود منحرف نشود. اینها بچههایی هستند که سوال میکنند، انتقاد میکنند، بیانیه میدهند. البته عرض کردم در انتقاد و بیانیه همهی ملاحظات اخلاقی و غیره که اینجا گفتیم باید بشود. راجع به خیلی از مسائل بیاطلاع حرف زدن درست نیست و یکی از آن روشهای غلط است که به عدالتخواهی صدمه میزند. یک چیزی را نمیدانی. مثلاً در یک سایتی یک چیزی نوشته و در یک سایت دیگری یک چرند دیگری نوشته است. این سایتها مطالب هم را میخوانند و برای همدیگر فن بدل میزنند. او یک دروغی به دیگری نسبت میدهد و آن یکی هم یک فحش ناموسی به این میدهد و دوباره این به او تهمت میزند. یک مرتبه میبینی همهی اینها دروغ است. اولین شرط اخلاقی و شرعی عدالتخواهی این است که اگر چیزی را نمیدانی نگویی. اگر میخواهی در یک موردی انتقاد کنی اول باید درست تحقیق کنی که ببینی اصلاً اصل قضیه هست یا نیست. اینقدر له و علیه افراد شایعات دروغ است که بعضی از آنها به شکل مسلمات در آمده در عین اینکه دروغ محض بوده است. میدانید که در این صورت به چوپان دروغگو تبدیل میشوید. این دروغها باعث میشود که اگر واقعاً یک مورد فسادی را هم دید و گفت همه بگویند این دروغ است و کسی گوش نمیکند. تقریباً هر روز، هر روزنامهای که در میآمد چند مورد فحش و تهمت به بهشتی در آن بود. چون آقای بهشتی ایدئولوگ جریان اسلامی این طرف بود و تئوریزه میکرد و حرف میزد و دفاع میکرد و خوب حمله میکرد و خوب نقد میکرد و خوب توضیح میداد و لذا هر روز فحش و تهمت در مورد او بود. بنابراین یک چیز مهم در این باب، این است که اگر واقعاً یک چیزی را نمیدانی حق نداری در مورد آن چیزی بگویی. اصلاً قرآن این را تحریم کرده است. قرآن میفرماید «ما لَیسَ لکَ به علم» در مورد چیزی که علم نداری چیزی نگو و به دنبال آن راه نیفت. در روایت داریم اگر مردم آن چیزهایی که نمیدانستند را نمیگفتند و انجام نمیدانند اکثراً جهنمی نبودند و اکثر این مفاسد در دنیا نبود. بشریت استعداد فوقالعادهای برای تحت تأثیر قرار گرفتن و جوگیر شدن دارد. بسیاری از همین درگیریهایی که در این ایام اتفاق افتاد خدا شاهد است که همینطوری بود. مثل گلهی گوسفند از این طرف به آن طرف میگفتند تحقیق کنید که چه بوده و اصل قضیه چه هست. یک وقتی یک کسی دید که 4، 5 نفر دارند یک نفر دیگر را محکم میزنند. این هم آمد مشغول شد و از آنها محکمتر زد. بعد یکی از او پرسید چرا این را میزنی؟ گفت نمیدانم، فعلاً باید بزنیم. حالا بعد تحقیق میکنیم که چرا میزنیم. از بقیه محکمتر میزد. آخر دعوا گفتند چه اتفاقی افتاده است؟ گفت من نمیدانم. دیدم اینها میزنند گفتم حتماً یک چیزی هست که باید او را زد. تحقیق، سوال، فکر، دلیل میخواهد. چه برای دفاع از کسی و چه برای حمله به کسی باید دلیل شرعی و عقلی داشته باشیم. باید حجت داشته باشیم. دادگاه دنیا که چیزی نیست، دادگاه آخرت مهم است. همین دادگاهی که دیشب پخش شد را نگاه میکردم و وقتی این حرفهایی که بعضی از آقایان میزدند را میشنیدم نمیدانستم که بخندم یا گریه کنم. اگر این حرفهایی که میزنید راست است و شما به آن اعتقاد دارید چیزهایی نبوده که یک مرتبه در زندان برای شما کشف بشود. یک وقتی یک چیزهایی کشف میشود و به لحاظ علمی یک اتفاقی میافتد. برای شما در آنجا چه اتفاق علمی افتاد؟ یا اینها را میدانستی و قبول داشتی یا نه. من نمیخواهم راجع به اینها صحبت کنم ولی میخواهم بگویم خود من و شما هم همینطور هستیم. اگر آدمی روی مبنا کار کند عقایدش عوض نمیشود. مگر متعصب و متکبر باشد. چون بعضی از افرادی هستند که میفهمند یک چیزی باطل است ولی تا آخر پای آن میایستند. از این نوع آدمها هم داریم ولی کم هستند. اکثر افراد وقتی یک حرفی میزنند یا کاری میکنند و حجت شرعی و عقلی هم ندارند و بعد از 10، 20 سال که گیر افتادند از آنها میپرسند برای چه این کارها را کردی؟ میگوید به راستی من برای چه این کارها را کردهام. خودم هم نمیدانم. میپرسند چرا این حرف را زدهای؟ میگوید راستش را بخواهید خودم هم نمیدانم چرا زدم. خیلی از کارهای ما به این شکل است لذا باید حجت داشت. اما اگر یک چیزی روشن شد تعارف نکنیم و در همان حدی که روشن شد تکلیف ما هست باید بایستیم. آنجا بایستیم و هزینهی آن را هم بپردازیم به شرطی که محاسبه شده باشد. عقیدهی من این است که فعالیت مطالباتی و مطالعاتی باید همزمان انجام بشود و مخصوص دورهی دانشجویی هم نباشد چون تکلیف مادامالعمر است و باید تا آخر عمر اینطور باشیم. آن محاسباتی را که عرض کردیم بکنیم، یعنی شرایط آن را رعایت کنیم و بعد هم ملاحظه نکنیم که اگر من اینجا امر به معروف و نهی از منکر کردم خلاف مصالح من است و شغل من به خطر میافتد. به نظر من اینها به این بستگی دارد که هر کسی میخواهد چقدر هزینه بکند. مصادیق واضح آن را همین الان هم همه میدانند و باید بگویند. میتوان ایجاد موج مطالبه و موج سوال کرد. اگر به سطوح بالاتری رسیدی که واقعاً پیچیده است باید تا اطلاعات شما کامل و همه جانبه نیست و ادله را نمیدانی طبیعتاً مسئولیت و وظیفه نداری اما اگر چیزی برای شما واضح شد مسئولیت پیدا میکنی.
آیا رعایت اخلاق عدالتخواهی با این سازگار است که از مسئولان و نخبگان انتقاد کنیم و دربارهی آنها قضاوت بکنیم؟
بله. ولی باید قضاوت درست بکنیم و حتماً انتقاد هم بکنیم. اصلاً عدالتخواهی یعنی همین. و الا این که درون دل خود بگویم من عدالتخواه هستم که عدالتخواهی نمیشود. به این شکل که همه عدالتخواه هستند.
تاریخ و بشریت و تکنولوژی توهم و خرافات هستند پس چرا امام و رهبری از این مفاهیم استفاده کردهاند؟
یعنی بعضیها راجع به تاریخ و تمدن و تکنولوژی به شکلی حرف میزنند که انگار یک آقای تکنولوژی یا خانم تمدن اینجا نشستهاند و یک شخص واقعی است که راجع به ما قضاوت میکند و به ما دستور میدهد. یک وقتی امام گفت من برای قضاوت تاریخ و خوشامد تاریخ هیچ کاری نمیکنم. من یک کسی را میشناسم که باید برای او کار کرد و او هم خداست. او حقیقت دارد. من برای خدا کار میکنم و باید جواب او را هم بدهم. تعبیر او هم خیلی زیبا بود. امام یک صحبت میکرد و گفت من آنجا یعنی روز قیامت عرض خواهم کرد که چرا امروز این حرف را زدم. ببینید این جمله چقدر زیباست. خدای او چقدر جدی و زنده است. خدای زنده، «حی» و حاضر، این درست است. این آدم هیچ وقت با خودش نمیگوید من چرا این کار را کردم؟ تا سرش به سنگ بخورد نمیگوید من چرا این حرف را زدم؟ این نوع آدم است که میتواند در وصیتنامهی خود بنویسد با دلی شاد و قلبی آرام و ضمیری مطمئن از این عالم میروم. راست هم میگوید. دروغ نمیگوید. چون در وصیتنامه جای دروغ گفتن نیست. به چه کسی دروغ بگوید؟ در یک بخشی از وصیتنامهی خود خطاب به این گروهکهای مخالف میگوید شما این وصیتنامه را وقتی خواهید خواند که من زنده نیستم. بنابراین وقتی این وصیتنامه را میخوانید در ذهن خود نمیآورید که من این حرفها را برای منافع خودم زدهام. من این حرفها را برای شما میگویم. اگر ما این ملاحظات عقلی و اخلاقی را بکنیم و تکلیف خود را با خدا روشن بکنیم نباید از هیچ چیزی بترسیم. حتی اگر جان و مال آدم به خطر بیفتد. اینکه ما بگوییم بشریت چنین فرمان داد واقعاً خوب نیست. من نمیگویم چیزی به نام تاریخ وجود ندارد. تاریخ یک اسمی است که ما روی مجموع سرگذشت بشری میگذاریم. اینهایی که در عبارات خود به کار بردهاند به همین معنا بوده است و نه به این معنا که یک چیز یا کسی به نام بشریت یا تاریخ وجود دارد و ما باید برای او کار بکنیم. امام گفت ما فقط باید برای خدا کار بکنیم.
با توجه به شرایط همهی جامعه دارای رفاه شد، آیا زندگی ما به عنوان مسلمان باید دارای رفاه باشد؟
رفاه به معنایی که عرض کردم. یعنی یک زندگی متعارف شرافتمندانهای که کفاف و عفاف در آن باشد. بله، باید همه این را داشته باشند. اگر کسی به دنبال این برود نه اینکه کار بدی نباشد، بلکه یک جهاد فی سبیل الله و عبادت است. اگر کسی صبح از خانه بیرون میآید برای اینکه میخواهد برای خانوادهی خود لباس و خانه و اجارهی خانه و زندگی تأمین بکند در حال جهاد و عبادت است. اینها از نظر اسلام دنیا نیست، اینها آخرت است. دنیای شرافتمندانه و همان کفاف و عفاف دنیا نیست. اما اگر منظور شما این است که همهی جامعه مرفه شدند ما میتوانیم زندگی آنچنانی داشته باشیم؟ خب هیچ گرسنهای در جامعه نیست. حالا ما میتوانیم یک زندگی افسانهای برای خودمان درست بکنیم؟ باز هم در روایات میگویند «نه». این هم دلیل دارد و آن هم این است که اگر هیچ انسان گرسنهای نباشد زندگی آنچنان اشرافی که بر اساس لذت و لذتچرانی و شهوترانی است به لحاظ معنوی و ابدیت برای خودت مضر است. تو را از حالت تعادل انسانی خارج میکند. اصلاً فرض کن هیچ فقیری هم نباشد. چون یک وقتی میگویی تا فقرا هستند ما نباید زندگی اشرافی بکنیم. برای اینکه فقرا هستند شما باید مازاد زندگی متوسط خود را به آنها بدهی. این حرف درست است اما کافی نیست. فرض کنیم فقیری هم نباشد، چنان که در روایت داریم زمانی که حضرت حجت(عج) حکومت را برقرار میکنند مردم ذکات میدهند و کسی نیست که بیاید و بر دارد. یعنی فقر در تمام جهان ریشهکن میشود. یک انسان و خانوادهی محتاجِ به ذکات نمیماند. یعنی پول روی دست مردم میماند و کسی نیست که آن را بر دارد. خیلی روایت زیبایی است. حالا عین عبارت آن را حفظ نیستم ولی مضمون آن این است که حضرت به بشریت خطاب میکند که این اموال روی هم انباشته شده و همه هم تأمین شدهاند و عدالت جهانی یعنی یک زندگی شرافتمندانه برای همه بشریت اعم از انسان آفریقایی و انسان آسیایی و اروپایی و آمریکایی برقرار شده است. بعد حضرت میگویند «بیایید و بردارید. این همان است که به خاطر آن خون یکدیگر را میریختید. بیایید و بردارید. این همان چیزی است که به خاطر آن آبروی همدیگر را میریختید. بیایید و بردارید. این همان چیزی است که به خاطر آن نماز و عبادت و توجه به خداوند را زیر پا میگذاشتید. بیایید و بردارید. این همان چیزی است که به خاطر آن به یکدیگر توهین میکردید.» اما ما در روایات دیگر هم داریم که اگر همه مرفه شدند و فقیری نیست نباید دنبال رفاه آنچنانی و اشرافی باشیم. بریز و بپاشهای رویایی نداشته باشیم. اگر امکان آن هم هست نباید باشیم. فرمودند برای اینکه این بار به ضرر خودتان است. به تو به عنوان یک انسان صدمه میزند و تو را از تعادل معنوی و اخلاقی خارج میکند. مثل قضیهی کار است. امام علی(ع) فرمودند باید برای تأمین معاش خود کار بکنید. اگر معاش تأمین بود چه؟ امام فرمودند باز هم کار کنید. انسان ساخته شده برای اینکه انگل نباشد. باید کار بکند. کار برای خودت مفید است. اگر به پول آن هم احتیاج نداری به لحاظ شخصیتی، روحی و اعصاب بدن و روح تو به کار احتیاج دارد. حتی اگر کاملاً سیر هستی بیکار ننشین.
حد ثروت در نظام اسلامی چیست؟ آیا میشود کسی از راه حلال ثروتهای بزرگ داشته باشد؟ آیا چنین افرادی میتوانند در جمهوری اسلامی مسئول باشند؟
حد کمی که بگوییم این رقم را برای همیشه و همه جا گفتهاند، نداریم. برای اینکه اگر هم میگفتند کار عجیبی بود. برای اینکه شرایط با شرایط، جامعه با جامعه، زمان با زمان، مکان با مکان فرق میکند. همین الان در زمان واحد و در همین ایران یک سطح زندگی و یک مبلغ حقوق مثلاً در تهران یک زندگی متوسط است و همین مبلغ حقوق در یک شهرستان دورافتاده یک زندگی سوپر سرمایهداری و اشرافی است. ملاکها با هم فرق میکند. اینجا با این حقوق با آنجا با آن حقوق تفاوت دارد. در حالی که سطح زندگی این در اینجا با سطح زندگی او در آنجا ممکن است خیلی تفاوتی نداشته باشد. الا اینکه تفاوتهای عرفی باشد. این که عرض میکنم نباید به مسئلهی عدالت نگاه خشک ظاهری و صوری کرد همین است و باید این تفاوتها را دید. حد کمی ثابت برای همهی تاریخ نگذاشتهاند اما حدی کمی برای یک مقطع خاص بوده است. مثلاً در روایات داریم که امام در زمان خودشان فرمودند الان در جامعهی ما و در این شرایط امکان تأمین این مقدار پول از راه مشروع و حلال نیست. از این مبلغ بیشتر مشکوک است. این رقمهایی که آمده مربوط به همان جامعه و همان زمان است. حد کمی ثابت و واحدی برای تاریخ نگذاشتهاند. اما حد کیفی هست. حدود کیفی که برای ثروت آوردهاند زیاد است. مبنای همهی آنها هم دو سوال اساسی است. اسلام در مقام تولید ثروت میپرسد از کجا آوردهای؟ یعنی به هر قیمت تولید ثروت چه در سطح خانواده و چه در سطح یک کشور قابل قبول نیست و باید بگوید از کجا آوردهای و این ثروت از کجا تولید شده است؟ از تو میپرسند که به عنوان یک انسان مؤمن این ثروت و قدرت و شهرت و هر نعمت دیگری را از کجا آوردهای؟ چطور به دست آوردهای و بعد چگونه مصرف کردهای و آن را کجا خرج کردهای. حتی راجع به جوانی هم این سوال مطرح است. مثلاً در روایت داریم وقتی که میمیریم یکی از سوالاتی که باید جواب بدهیم این است که از تو میپرسند «فیم افنیتَ عُمرک و شبابَک؟» جوانی و عمر خود را در چه راهی صرف کردهای و چگونه خرج کردهای؟ این ذهنیت و هوش و اعصاب و بدن سالم را کجا خرج کردهای؟ بنابراین حد کیفی داریم که حد اخلاقی و حد اعتدال و حد عدالت است. حالا ما یک چیزی داریم که هم میتوان گفت فراتر از عدالت است و هم میتوان جزو عدالت است و آن اعتدال است. در عدالت اگر شما از راه مشروع به دست آوردی و سهم فقرا را هم دادی و فقیری هم دیگر نیست عدالت به معنای کمی آن تأمین شده است. اما هنوز یک سطح از عدالت تأمین نشده و آن اعتدال است که حتی اگر فقیری هم نیست شما باید همان حد اعتدال را رعایت کنی. راجع به مسئولین هم آن چیزی که قطعاً خط قرمز است این است که از قدرت خود در حکومت نباید برای کسب ثروت شخصی و باندی استفاده کنند. این قطعاً یک خیانت است که قدرت ثروت بیاورد. بیاید و یک مسئولیتی پیدا بکند و به خاطر اینکه وکیل یا وزیر یا قاضی شده ثروت و امکانات به دست بیاورد. این قطعاً خیانت است و همان چیزی است که اسلام با آن مخالف است. مصداق بارز فساد مالی حکومتی هین است. اما اگر ثروت دیگری باشد که از حکوت به دست نیاوردی و از راه نامشروع نیست و در راه نامشروع صرف نشده به لحاظ فقهی حرام نیست، خیانت هم نیست، فساد هم نیست اما با معیارهای علوی و با معیارهایی که در روایات ما هست سازگار نیست. اصلاً تو فرض کن از راه حلال در آوردهای و در راه حرام هم خرج نمیکنی ولی در عین حال باید اعتدال را رعایت بکنی. مخصوصاً در صف مسئولین که قطعاً باید همینطور باشد. سطح فرهنگ عمومی به طور مطلق پایین نیست. ملت را با چه چیزی مقایسه میکنید که میگویید سطح شعور ملت پایین است؟ یک وقتی این ملت را با ملتهای دیگر مقایسه میکنید که به نظر من ملت ایران به لحاظ شعور سیاسی و حتی دینی از بسیاری از ملتهای دیگر سطح بالاتری دارد. من مردم را در اروپا و آمریکا دیدهام و از نزدیک با آنها بودهام. واقعاً اکثر آنها پخمه هستند. اصلاً نه دغدغهی سیاسی اجتماعی دارند و نه اطلاعات دارند. یک وقتی تلویزیون نشان داد که در خیابان از آنها میپرسیدند ایران کجاست و نمیتوانستند روی نقشه نشان بدهند. این از فاجعه بالاتر است. مسئولین خودشان را نمیشناسند. از مسائل داخل خودشان خبر ندارند. بعضیها میگویند علامت توسعه یافتن اروپا و آمریکا این است که جنبش دانشجویی آنها هضم شده و جنبش دانشجویی ندارند. این علام پیشرفته بودن نیست. این علامت شعور پایین است. دههی 50 و 60 فرانسه، آلمان و آمریکا پدران جنبش دانشجویی بودند. اصلاً تاریخ این جنبش دانشجویی را به آنجا بر میگردانند. در ایران هم به تقلید میگفتند تاریخ جنبش دانشجویی از آنجا شروع میشود. این جنبش دانشجویی خودشان است. جنبش دانشجویی ما به آنها چه ربطی دارد؟ آنها جنبش دانشجویی داشتند. جنبش دانشجویی آنها اولاً شدیداً سرکوب شد و بعد هم از دانشگاه سیاستزدایی شد. الان دانشگاههای اروپا و آمریکا سیاستزدایی شده است. تخدیر شده است. نه این که مشکلی نباشد. آن زمان هم مشکل داخلی نداشتند. میدانید که شعار اصلی جنبش دانشجویی در آمریکا شعارهای ضد جنگ در قضیهی ویتنام بود. اعتراضهای شدید علیه حکومت آمریکا میکردند که چرا به ویتنام حمله کردید. آن مقدار حساسیت و بیداری و سوز که در دانشجویان آمریکا بود الان دیگر نیست. هم سرکوب شده و هم سیاستزدایی شده است. منتها به نحو پیچیدهای این کار را میکنند. شما آنجا باید بگردی تا بین پروفسورها 4، 5 نفر آدم سیاسی پیدا بکنی ولی در ایران شوفر تاکسی سیاسی است. شاگرد نانوا سیاسی است. همینطور که نان را به تنور میزند راجع به انتخابات، راجع به مسائل سیاسی، جناحها صحبت میکند. همه در مورد همه چیز صحبت میکنند. من عقیده ندارم که مردم ما در سطح پایینی هستند. مردم ما به لحاظ شعور سیاسی و دینی جزو پیشرفتهترین ملتها هستند. اگر با ملتهای دیگر مقایسه میکنید و اگر هم این ملت را با گذشتهی خود این ملت مقایسه میکنید باز هم ملت ما جلو هست. البته در این نسل جدید یک انقطاعی پیش آمده که باید کار بشود و واسطههای خوب برای این کار شما هستید. همیشه در جمع دانشجویی و در جمع جوانها یک اقلیتی هستند که سیاسی هستند. بعضیها فکر میکنند آن اولها همه سیاسی و انقلابی بودهاند. من توهم بعضیها را دیدهام. همه انقلابی، همه مجاهد، همه سیاسی، همه اهل جبهه بودهاند. نه، اینطور نبوده است. آن زمان هم اکثریت مثل الان الکیخوش بودند. الکیخوش با معیاری که میگویم و این در مقایسه با بقیهی ملتها نیست. زمان امام هم شرایط به جایی رسید که امام گفت به جبهه بروند و نیرو کم بود. من یادم هست که با گردان به جلو میرفتیم و نصف بچهها با شهید و مجروح بر میگشتیم و دوباره دو یا سه گردان با هم جمع میشدیم و یک گردان میشدیم و به خط میزدیم. اینها 300، 400 هزار خانواده بودند. ملت شریف ایران انقلاب کرد، ملت شریف ایران در جبههها مقاومت کرد، ملت ایران شریف است ولی در صحنه نبود. ملت شریف ایران بود، ولی یک بخشی از ملت شریف ایران در صحنه بودند. 300، 400 هزار خانواده بودند که در خط مقدم درگیریهای انقلاب بودند. جنگ که شد دوباره اینها در خط مقدم جنگ بودند. میدیدی 4 بچه از یک خانواده در منطقه است. اینها شهید میشدند و یک عدهای از ملت شریف ایران به تشییع جنازهی اینها میآمدند. الان هم همینطور است. شما فکر نکنید که چه اتفاقی افتاده است. در طول تاریخ همیشه همینطور است و باید طبقهبندی کرد. یک قشری هستند که در خط مقدم میایستند و جان و مال و آبرو و همه چیزشان را میدهند. یک عده هم میایستند و نگاه میکنند. «اذا جاءَ نصرالله و الفتح...» صلوات بفرستید.
هشتگهای موضوعی